ای قلب من بارانی ات کردند و رفتند
کنج قفس زندانی ات کردند و رفتند
در سایه های شب تو را تنها نوشتند
سرشار سرگردانی ات کردند و رفتند
احساس پاکت را همه تکفیر کردند
محکومِ بی ایمانی ات کردند و رفتند
هرشب تورا دعوت به بزم تازه کردند
در بزمشان قربانی ات کردند و رفتند
زخمی که رستم از شَغاد قصه اش خورد
مبنای این ویرانی ات کردند و رفتند
یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم
یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنم
عزیزم تو نگرانم نشو
همه چیز را یاد گرفته ام
یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی
یاد گرفته ام ....نفس بکشم بدون تو......و به یاد تو
یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن
و جای خالی ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم
عزیزم تو نگرانم نشو
همه چیز را یاد گرفته ام
یاد گرفته ام که بی تو بخندم
یاد گرفته ام بی تو گریه کنم...و بدون شانه هایت
یاد گرفته ام ...که دیگر عاشق نشوم به غیر تو
یاد گرفته ام که دیگر دل به کسی نبندم
و مهمتر از همه یاد گرفتم که با یادت زنده باشم و زندگی کنم
اما هنوز یک چیز هست ...که یاد نگر فته ام
که چگونه
برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم
و نمی خواهم که هیچ وقت یاد بگیرم
عزیزم تو نگرانم نشو
فراموش کردنت را هیچ وقت یاد نخواهم گرفت
آن بی کسی که مانده دراینجا منم من
جز عالمی دلدار و یار و دلبر و عشق
آن کس که بی کس مانده و تنها منم من
یاد گرفتم که ... عشق یعنی فاصله و فاصله یعنی
دو خط موازی که هیچ وقت بهم نمی رسن
یاد گرفتم که ... همون قدر که محبت کنی ارزشت کم میشه
و یاد گرفتم که .... هرچی عاشق تر باشی.... تنها تری
و دق کنم
در تنهایی ِ این چار دیواری
و نفرین کنم
کسی را که تلفن همراه را آفرید
که هر وقت
دلم برای صدایت تنگ میشود ٬
در دسترس نباشی
و هر وقت
به لحظه ی دیدارت محتاجم ٬
خاموشش کنی
میخواهم برای همیشه خاموش شوم
یا
بروم جایی که
هیچ مشترکی
صدای بوق ِ آزادم را نشنود
در دسترس نباشم ٬ همین
خودم را قسمت میکنم پس چرا
زودتر از تکه تکه شدنم
جوابم نکردی
برای خداحافظی
خیلی دیر بود